عقل نه این دید نه آن باز گفت


عشق به من نام و نشان باز گفت

آن چه بدیدم نتوان بازدید


وآن چه شنیدم نتوان باز گفت

عشق فراگوش دلم برد سر


گر سخنی داشت نهان باز گفت

چشم نظر کرد و پذیرفت دل


سامعه بشنید و زبان باز گفت

گر ننهی با دگران در میان


سر نهان خانه ی جان باز گفت

می شنوی راست نزاری نخست


راز ندانست از آن باز گفت